۱۸.۷.۹۵

سیاوش مطهری ، شاعری پرشور

سیاوش مطهری ( 1320-1369) اولین مجموعه شعرش، " چاپار" را در سال 1344 منتشر کرد ، سالی که از دانشکده دندانپزشکی فارغ التحصیل شده بود. دومین و آخرین مجموعه شعر او، "شرابسالی " در سال 1357 انتشار بافت . شعرهای مطهری در قالب های نیمایی و گاهی غزل است . مضامین اجتماعی در شعر او جایگاهی ویژه دارد . نگاه مطهری نگاهی حسرت بار و اندوهناک است . زبان شعراو به لحاظ واژگانی گسترده است و شاعر محدویتی در استفاده از واژگان برای خود قائل نیست ؛ هرچند باید گفت که زبان او بیشتر سویه ای ادیبانه و و تغزلی دارد. متاسفانه مرگ زود هنگامش سبب شد که شعر فارسی یکی از استعدادهایش را از دست بدهد . با این حال سیاوش مطهری با همین میزان شعرهایی که از او مانده ، شاعری است قابل اعتنا که آن قدر که باید به او توجه نشده است . شعر "غزلک 3 " به نظرم یکی از بهترین شعرهای مطهری و از عاشقانه های خوب شعرمعاصر فارسی است . شعری جاندار ، پرشور ، سرشار از تصاویربدیع و سطرهای به یاد ماندنی است . مطهری در این شعر عاشقانه نیز دغدغه اجتماع دارد و شاید همین نکته سبب شده که شعرش چند لایه شود . این شعر را با هم بخوانیم :
غزلک 3
-------
سنگين ترين خمارم،
ترك تو بود و
پرهيز،
از چشم‌هاي پرچمن تو
و آن لرزه‌ها، كه ترك نمي‌كرد
دل را و دست را، ز من تو
باز آن چهار گوشه محدود
وان تلخ‌تر، ترنم زنداني
در انتظار آمدن تو
و آن آرزوي بودايي
از آتش شريف تن تو
اي سبز، اي بهار رهايي
اي آخرين گشايش لبخند
در اضطراب آخر
اي آخرين هراس تب‌آلود
در آن سپيده‌اي كه مي‌شويد
خون را و خواب را
از پارگي پيرهن تو.
غمگين‌ترين گريزم
اي تيغ برکشیده ی خورشيد
از بيم آن شبيخون است
كاينك صداي نعل مي‌ريزد
در دشت‌هاي تاختن تو
اي كاش بر درخت سپيدار
مي‌شد حكايتي بنويسم
از آن سپيدي بدن تو
با پيري‌ام گريز نمي‌زيبد
اين برگ‌هاي ریخته را بشمار
ديگر، شب
ديگر درازناي سكوت سپيده دم
مرغان منجمد را
از خواب استحاله نخواهد خواند
در ساعتي كه اين سان طولاني‌ست
از غارتي كه اين‌سان، انساني 
ديگر گلايه، بي‌مايه‌ست
از گردباد ريشه كن تو!
اي چشم‌هاي سبز بهارينه
اين برگ‌هاي ريخته را بشمار!
اي كاسه‌هاي آتش و سبزينه
اين برگهاي ريخته را بشمار!
اي باغهاي روشن آيينه
اين برگهاي ريخته را بشمار!
ديگر مجال زيستنم نيست،
مرگ من است و زيستن تو.
من اضطراب را جستم
در آن خمار وحشت و خميازه
من اضطراب را ديدم 
اي آخرين نسيم پر از شبنم
در حسرت نيامدن تو...

  1.  

هیچ نظری موجود نیست: