چندی پیش به شعری از جامی شاعر بزرگ قرن نهم برخوردم که در آن از بی سوادی شاعران هم عصر خود می نالد . در قرن نهم شعر در زیر حمایت خاندان تیموری که خود اهل هنر و ادب بودند ، گسترش یافت . با اینکه تعداد شاعران در این دوره بسیار است و شاعران اکثرن از مردم عادی و پیشه ور هستند اما معضل بزرگشان کم سوادی است واز این رو است که تنها شاعر استاد در این قرن ، جامی است که برخی او را آخرین شاعر بزرگ شعر کلاسیک فارسی می دانند . این هم چند بیت از این شعر جامی :
کیست شاعر کنون یکی مدبر
که نداند ز جهل هر از بر
نکند فرق شعر را ز شعیر
راحت خلد را ز رنج سعیر
همت او خسیس و طبع لئیم
همه آفاق را حریف و ندیم
روز و شب کو به کوی و جای به جای
می دود چون سگان سوخته پای
ژاژ خاید ظرافت انگارد
هرزه گوید لطیفه پندارد
گشته زین گونه خست و ابرام
شعر مذموم و شاعران بد نام
۵ نظر:
عادل عزیز
خیلی وقته خبری ازتون ندارم. جهت احوالپرسی ....
به آیدای عزیز سلام برسونید
سلام جناب بيابانگرد
من به هيچ چيز اعتقاد ندارم.
يك تصادف صرفا ساده در چرخ و فلك هزار رنگ گيشا.
از شعر روزنامه خوشم آمد. فقط بعدش كرمم گرفت (فقط و بي دليل كرمم گرفت) كه مثل فروغ بنويسم: روزنامه آه فقط يك روزنامه بود كه لابد توقيف ...
سلام جناب بیابانگرد
از اینکه وبتان را دیدم خرسندم
موفق باشید
ممنون عادل جان. خوبه که ادامه بدی و اگر فرصت داشتی باز در مورد ادبیات قدیم بنویسی
کوچکتر به نظر میرسید
خیلی
از هر زاویه که بنگری
/ با شعری از هر زاویه که بنگری/
ارسال یک نظر